سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم در حلقه ی غم ها نشسته

یاد دارم در غروبی سرد سرد

میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد:کهنه قالی میخرم دسته دوم    جنس عالیمیخرم        کاسه و ظرف سفالی میخرم     گر نداری کوزه خالی میخرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی کشید و بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟؟

بوی نان تازه هوشش برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید، گفت آقا سفره خالی میخرید؟؟


ارسال شده در توسط علیرضا